متن کامل گزارش هویدا      

مأموریت حبیب الله هویدا در ایجاد این ارتباط نقش مهمّى داشته و لذا دولت حجاز نیز به مسؤولان وزارت خارجه خود دستور مى دهد که همیشه او را راضى و خرسند نگاه دارند که اسباب تکدّر خاطر و دلتنگى براى او فراهم نشود و تمام مطالب و تقاضاهاى او را به فوریت انجام دهند! باتوجه به اینکه حبیب الله هویدا یکى از دو نماینده ایران براى بررسى وضعیت حجاز در اثر حمله وهابى ها و تخریب اماکن مقدسه بوده و از سوى دیگر، وى براساس اسناد، داراى مسلک بهائیّت و از بهائیان شناخته شده بوده است،(2) همه گویاى آن است که متأسفانه نماینده ایران به صورت پنهانى نقشى مؤثر در نادیده گرفتن این مسأله مهم داشته است. این نکته زمانى تقویت مى شود که ملک عبدالعزیز به هویدا مى گوید: «... ما شما را از خود مى دانیم، شما نیز خود را مثل سایر نمایندگان اجانب ندانید، هیچ وقت لزوم به تحصیل اجازه نیست، هروقت که میل دارید، بدون هیچ ملاحظه، به دیدن ما بیایید، چه در مکه چه در این جا، ما همیشه آماده ملاقات شما هستیم... .» در روزنامه الوطن (چاپ بغداد)، در تاریخ 20 ربیع الاول 1348 هـ . ق. در زمینه به رسمیت شناختن دولت حجاز توسط ایران درباره نماینده ایران، حبیب الله خان عین الملک معروف به هویدا مى نویسد: «... مشارالیه کاملاً به این قضایا آگاه است و علاوه بر اینکه زبان مملکت را به خوبى مى داند، محل اعتماد ملک عبدالعزیز و رجال حکومت حجاز است و شخصاً نزد آن ها محترم است و بدیهى است که تعیین او به این سمت، مسأله را به طور دلخواه حل و تسویه مى نماید!» در ماده سوم عهدنامه مودّت، امضا شده میان دو کشور، هیچ اشاره اى به مسأله تخریب و هدم آثار اسلامى و قبور ائمه بقیع نشده و با کمال تأسف راحت از کنار آن گذشته اند.(3) هویدا تا سال 1353 هـ . ق. به عنوان نماینده ایران در حجاز مشغول به کار بوده است. حبیب الله هویدا در مأموریتش به مدینه، براى کسب اطلاع از میزان خرابى ها، تلاش جدى کرده تا این حادثه مهم را بسیار کمرنگ تلقى نموده، وهابیان را به نوعى، تبرئه نماید. در گزارش وى چنین آمده است: ...

 بخاطر اطلاع بیشتر خوانندگان، متن کامل گزارش به این شرح تقدیم مى گردد:

 تاریخ سند: 11 دیماه 1304 فرستنده: حبیب الله هویدا گیرنده: وزارت امور خارجه موضوع: گزارش در باب وقایع حجاز نمره: 211 مقام منیع وزارت جلیله امور خارجه دامت شوکته بر حسب اوامر متعدده تلگرافى وزارت جلیله متبوعه، روز 15 مهرماه 1304، مطابق 7 اکتبر 1925 از شام به مصر و از آن جا در معیت جناب غفارخان، وزیر مختار مصر در روز 19 مهرماه با کشتى خدیوى به طرف جده حرکت و روز 24 مهرماه وارد جده شده ]روز[ 29 با اتومبیل هاى سلطان نجد به طرف مکه معظمه رهسپار شدیم. ابن سعود در میان راه جده و مکه، در محلّى که به اسم بحره معروف است، براى پذیرایى از نماینده انگلیس «مستر کلایتون»، که براى عقد معاهده آمده بود، چادرهاى متعدد افراشته بود و خود نیز چون آن جا بود، اول براى ملاقات او رفته، پس از صرف ناهار و چاى، چهار بعد از ظهر با یک نفر میهماندار مخصوص و چهار نفر گارد مخصوص، در حالتى که مُحرم بودیم، پس از وصول به مکه معظمه و اداى وظایف دینیه عمره، به خانه اى که معین کرده بودند رفته، روز بعد براى مشاهده و زیارت مقامات و قبور مهدومه، که در قبرستانى که در منتهى الیه یک طرف شهر در دامنه کوهى واقع است رفتیم. قبر حضرت خدیجه و حضرت آمنه(4) و قبر عبدالرحمن بن ابى بکر و قبور بنى هاشم و مسجد جن و قبر عبدالله بن الزبیر و قبور شهدا و قبور سایر ناس که در آن قبرستان بود، وهابى ها همه را خراب و مهدوم کرده اند. حبیب الله هویدا در مأموریتش به مدینه، براى کسب اطلاع از میزان خرابى ها، تلاش جدى کرده تا این حادثه مهم را بسیار کمرنگ تلقى نموده، وهابیان را به نوعى، تبرئه نماید. مولد حضرت پیغمبر و خانه حضرت خدیجه که ولادتگاه حضرت صدیقه طاهره، زهرا ـ صلوات الله علیها ـ بوده است، همه را مهدوم و با خاک یکسان کرده اند. عمارت و قبه هاى مراقد حضرت خدیجه و آمنه را که با خاک یکسان کرده اند سهل است، قبر حضرت خدیجه را نبش کرده بودند و معلوم بود که دوباره با خاک و گِل پر کرده اند. خانه متولّى قبر خدیجه را منهدم و تمام دارایى او را به یغما برده اند و خانه متولّى در همان قبرستان، پهلوى قبر حضرت آمنه و خدیجه بوده است. البته راجع به این معاهدات و تفصیل ملاقات و مذاکرات با سلطان ابن سعود، جناب اجل غفارخان وزیر مختار راپرت مفصل تقدیم نموده اند و احتیاج به تکرار فدوى نیست!(5) زیرا مأموریت فدوى فقط براى مدینه منوّره است. بنده در ذهاب و ایاب و در کلیه مواقع و در ملاقات هاى با اعلى حضرت ملک على و سلطان ابن سعود با جناب وزیرمختار بودم و وظیفه ترجمانى را به عمل مى آوردم، لهذا همین قدر عرض مى کنم که جناب غفارخان، الحق یکى از رجال سیاسى تجربه دیده و هوشیار و با متانت و عاقبت اندیش دولت علّیه ابد مدت هستند و این مأموریت را فوق العاده با متانت و سیاست و کیاست انجام دادند و از این بهتر امکان پذیر نبوده و نیست. فدوى راجع به ملاقات ها و مذاکراتى که با ملک على و سلطان ابن سعود با حضور جناب وزیر مختار شده، در این جا شرحى نمى دهم که مبادا در تعبیر کم و زیاد شود و محول به راپرتى که خود ایشان تقدیم کرده اند، مى نمایم. على هذا ذیلاً به شرح مأموریت مخصوص خودم که راجع به مدینه منوّره است، مى پردازم: نظر به اینکه وقتى در مکّه معظمه بودیم، سلطان نجد ذکر نمود که ایصال مرا فقط تا به «عیون» که اردوگاه قشون وهابى ها است و دو ساعت از مدینه منوره دور است تعهد مى کند و از آن جا تا مدینه را درعهده نمى گیرد، سوءظنى ما را دست داده، با جناب وزیرمختار به جده برگشتم که با ملک على مذاکره نمایم. ملک على بیچاره گفت: من هرچه شما بگویید حاضرم، ولى قشون ما همه در داخل مدینه هستند و در خارج شهر قشون نداریم (و از عیون) تا به مدینه همه نخلستان است و همه در دست خود وهابى ها است، مى ترسم که براى بدنام کردن از بین نخیل تیرى به شما بزنند و بگویند که از طرف ما بوده است. پس اصلح آن است که سلطان با گاردهاى خود شما را به دائره تلگراف بى سیم ما که خارج شهر است رسانده، گاردهاى ما آن جا شما را تحویل مى گیرند و در حین عودت نیز در همان نقطه شما را تحویل سوارهاى سلطان مى دهند. لهذا فدوى از جدّه تفصیل را به ابن سعود نوشتم. روز بعد جواب رسید و قبول کرد و اتومبیل فرستاد و همان روزى که جناب وزیرمختار سوار کشتى و عازم مصر شدند، بنده نیز سوار اتومبیل و عازم (بحره) گشتم. یک شبانه روز در بحره متوقف و دو دفعه با ابن سعود ملاقات شد. فوق العاده احترام و محبت نمود و هر دفعه خیلى اظهار میل به تقرّب به دولت علّیه مى کرد و مى گفت: ما با دولت ایران هم جواریم و به قدر سى هزار نفر شیعه در نجد، و در احساء نزد من هستند، مى توانید از آن ها تحقیق نمایید، آن چه در حق ما شهرت مى دهند اکثر تهمت و افتراست. ان شاءالله شما به مدینه رفته، خواهید دید که آنچه گفته اند دروغ است. من صریحاً به شما مى گویم و شما هم به دولت علیه بنویسید که من حرمین شریفین را به جان و مال و اولاد خود حافظ و حارسم. مهدومات مکه نیز قبل از ورود من بوده است. بلى وهابى ها اعتقاد به تعمیر قبور و قبّه ها ندارند و بدعت مى دانند و «خیرالقبور الدوارس»! را، حدیث معتبر مى شناسند. مع هذا بعد از ورود خودم فوراً جلوگیرى کرده ام و حالیه نیز با کمال اصرار و الحاح منتظرم که دول و ملل اسلامى، نماینده هاى خود را بفرستند و در امور حجاز قرارى دهند و براى تعمیر این قبور نیز اگر مصمم شوند ممانعت نمى کنم سهل است، مساعدت خواهم کرد، حتى اگر خروج مرا نیز از حجاز مقرر دارند، فوراً بیرون مى روم. قبل از حرکت بنده به مدینه منوره و بعد از عودت، سلطان این صحبت ها را مکرر گوشزد نمود و بعد از عودت از مدینه در ملاقات اخیر خواهش کرد که فدوى در تقرّب بین او و دولت علّیه اقدام کنم و نیز خواهش نمود که مکاتبه با او داشته باشم. به هرصورت ابن سعود پنج نفر از تفنگداران مخصوص شخصى خود را با سه نفر شتر ذلول مخصوص براى بنده و نوکر بنده معین کرد که تا مدینه ذهاباً و ایاباً با بنده باشند و براى تهیه حرکت از بحره به مکه رفته، چهار روز در آن جا ماندم سپس تفنگداران سوار شتر را به رابغ که کنار دریاست فرستادند و بنده نیز با مستشار مخصوص خود او با اتومبیل به رابغ رفتیم. از مکه تا رابغ با شتر پنج منزل است، با اتومبیل نه ساعت طول کشید. در رابغ چند روزى منتظر تفنگداران شدم. مستشار مخصوص سلطان به مکه عودت نمود. در این اثنا فدوى سخت مریض و بسترى و مبتلا به دسانترى شدم و ده روز سفر تأخیر افتاد. نه علاجى نه درمانى، نه حبیبى و نه طبیبى. رابغ عبارت از یک دِه بزرگى است که هیچ چیز در آن یافت نمى شود، جز نان و برنج و گوشت چیزى نیست. از سبزیجات اثرى نیست. آب چاهِ آن هم تلخ و ناگوار. به هرحال، به روحانیت حضرت ختمى مرتبت متوسل شده، به قوه دعا و مناجات بهبودى حاصل شد. در این اثنا، پسر سلطان با پانصد نفر شترسوار از قشون وهابى ها، براى رفتن به مدینه به رابغ رسیدند. فدوى نیز با وجود ضعف و نقاهت با تفنگدارهاى مخصوصه به آن ها ملحق شدم و حرکت نمودیم و روز ششم به عیون رسیدیم. دیگر جسارت مى دانم عرض کنم این شش روز شترسوارى چه بر سر این فدوى آورد. به هرحال بعد از دو روز استراحت، مراسله اى به امیر مدینه و به حاکم لشکرى مدینه نوشته، توصیه نامه هاى ملک على را در جوف نهاده، با قاصد مخصوص به مدینه فرستادم. روز بعد جواب رسید که با نهایت شادى و افتخار منتظر هستند. لهذا با پنج نفر سوار و ده نفر پیاده از قشون سلطان حرکت کردم. در همان محل معین یک نفر مهمان دار با یک درشکه و شش ـ هفت نفر سوار مسلّح حاضر بوده مرا تسلیم گرفتند و رییس سواران سلطان هم ورقه کتبى از بنده گرفتند که مرا به سلامت تحویل دهند. از آن جا به سمت مدینه منوره رهسپار شدیم، در خارج از دروازه، به قدر پانصد نفر قشون و صاحب منصب هاى لشکرى و کشورى و امیر مدینه شریف احمدبن منصور و جمع زیادى از اهالى استقبال شایانى نمودند و همچنین روز عودت به همین ترتیب مشایعت کردند. بعد از ورود و استحمام به زیارت حرم مقدس مطاف ملأ اعلى، مرقد مطهر حضرت خاتم الانبیاء ـ علیه آلاف التحیة و الثناء ـ مشرف شدم، روحانیتى که در آن مقام مقدس دست مى دهد، از وصف خارج است. به محض عتبه بوسى، زحمات و خستگى ]...[ راه به کلّى نابود شد. خداوند سر سودن به این آستان ملایک پاسبان را نصیب حضرت اشرف و جمیع دوستان فرماید! سه روز در مدینه توقف نمودم. روز دوم به قصد بازدید قبّه مطهر، با عزّت پاشا حاکم لشکر شهر و میهماندار جناب سید عمران تاجر شیعى عراقى و متولى باشى حرم مطهر داخل حرم شدیم. بعد از اداى فریضه زیارت و عتبه بوسى، آغاباشى; یعنى خادم باشى حرم، براى هریک از ماها لباس خدمتکاران آورده، پوشیدیم و بالاى مناره قبه مطهر صعود کردیم، یکصد و سى پله بالا رفتیم و از آن جا قبّه مطهر را زیارت نمودیم (زیرا صعود بالاى قبه غیرممکن است). از آن جا مشاهده نمودیم که فقط پنج گلوله تفنگ به قبه مطهّر اصابت نموده و اندکى سوراخ کرده است و ابداً خرابى وارد نیامده است. اولاً: نمى شود حتم کرد که این گلوله ها از طرف وهابى ها بوده است، ثانیاً: برفرض اینکه از طرف آن ها بوده باشد، واضح است عمدى نبوده است و در اثناى تیراندازى به همدیگر، از روى خطا به قبّه مطهر اصابت کرده است و دلیل صحّت این نظریه این است که قبه مرقد مطهر، خیلى عظیم و بزرگ است و وهابى ها هم در پشت دروازه و قلعه شهر بوده اند و تعدادشان بیش از سه ـ چهار هزار بوده است. اگر قصد اصابت مى داشتند، اقلاً دو ـ سه هزار گلوله به قبه مطهّر مى رسید. به هرحال فقط آثار پنج گلوله تفنگ در روى قبه مطهر بود و همچنین آثار چهارپنج گلوله بر قبه اهل بیت بود. خادم باشى حرم مقدس نیز سه ـ چهار عدد گلوله آورده و به بنده داد و گفت که این ها را روى بام حرم یافته و تصور مى کند که از گلوله هایى است که به قبّه مقدس رسیده است. فدوى آن ها را تقدیم خواهم نمود که در موزه وزارت معارف محفوظ بماند. بالأخره روز چهارم برحسب خواهش بنده، سواران سلطان، با تقریباً سى ـ چهل نفر پیاده که خودشان مایل به آمدن شده بودند به خارج شهر آمده، بنده نیز با قریب بیست نفر تفنگدار سواره وپیاده، از قشون ملک على و دونفر صاحب منصب سرهنگ و سید عمران تاجر به خارج شهر آمده و ]ما را[ تسلیم گارد ابن سعود نمودند و ورقه اى به خط و مهر از بنده گرفتند و عودت نمودند. بنده نیز با سواران سلطان به مقام حضرت حمزه مشرف شدم که در بین راه واقع است. به عمارت و قبّه حضرت حمزه با وجود اینکه چندین ماه است که در تصرف وهابى ها بوده است، ابداً آسیبی نرسیده است. به قبر حمزه نیز دستى نزده اند و روپوش آن موجود و شبکه آهن اطراف آن نیز دست نخورده است، فقط گویا اثاثیه اى که آن جا بوده; از قبیل پرده و قالى و چراغ به غارت برده اند. فقط یک نفر از اهل مدینه ذکر مى کرد که قبر عقیل نام، از اصحاب پیغمبر را که در جنب مرقد حمزه مدفون بوده است، خراب کرده بوده اند. وهابى ها بعد از اینکه شنیدند بنده براى تحقیق مى آیم، دوباره تعمیر کرده اند، لیکن صحت و سقم این قول معلوم نیست. در هرحال، مقام حضرت حمزه ابداً خراب نشده است. اثاثیه را هم که مى گویند به غارت برده اند، تصور نمى شود که چیز مهمى بوده باشد; زیرا فدوى در مدینه منوره مرقد حضرت عبدالله بن عبدالمطّلب، پدر پیغمبر را که زیارت کرده ام، اثاثیه آن فقط عبارت از چند گلیم و قالیچه مندرس و کهنه و حصیر پاره شده و به قدرى کثیف و گردآلود بود که انسان متأثر مى شد که صریحاً به همراهان گفتم خیلى اسباب تأثّر است که به مرقد پدر پیغمبر این گونه بى اهتمامى نموده اید و کثیف نگاه داشته اید. در صورتى که مرقد پدر پیغمبر را با این وضع مشاهده نمودم، تصوّر نمى کنم که مرقد عموى پیغمبر بهتر بوده است و وهابى ها هم اگر غارت کرده اند چیز قابلى نبوده، فقط خود را مفتضح کرده اند. این بود حقیقت مشاهدات فدوى که عرض شد. پس از زیارت، به اردوگاه سلطان آمده، دو روز توقف کرده، با پنج نفر تفنگداران مخصوص سوار شتر شده، به طرف مکه رهسپار شدم. شب و روز در حرکت بودیم; یعنى شبانه روزى چهارده ساعت در حرکت بودیم. روز هشتم، بعد از ظهر، نیمه جان به مکه معظمه رسیدیم. در راه از آب کثیف ناگوار مبتلا به تب و نوبه؟؟؟ شدم که هنوز آثارش باقى است. در وقت عودت یک کجاوه خریده، به تصور اینکه شاید راحت تر باشد، ولى افسوس بعد از دو ـ سه روز مجبور شدم که بى کجاوه سفر کنم; زیرا کجاوه با آن حرکت مخصوص شتر، عذابش بیشتر است. دو شب و یک روز در مکه مانده، با ابن سعود وداع کرده، با اتومبیل به جده آمدم. چند روزى در جده منتظر کشتى شده، با ملک على چند ملاقات کرده، بالاخره به سمت مصر و از آنجا به شام آمدم. ملاقات اخیر با ابن سعود را در ورقه على حده به عرض مى رسانم و همچنین ملاقات با ملک على را، که بیچاره بالاخره مجبور به استعفا و هجرت از حجاز شد; زیرا مقصود از این راپرت، فقط دادن توضیحات درخصوص مدینه منوره است. اما این نکته را جسارت می ورزم که در این مسافرت مصایبى که بر فدوى رسید، مرا اقلاً ده سال پیرتر کرده است و على العجاله نعمتى ظاهرى که قسمتم شده است، ضعف و ناتوانى و انحلال قواى جسمانى است و خداوند شاهد است که از صمیم قلب مى گویم که فقط روحانیت حضرت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بنده را سالم به شام عودت داد، وإلاّ بایستى در راه مدینه و مکه هلاک شده باشم و خودم از عودت مأیوس بودم. الحمدلله فى کلّ حال، ایام شوکت مستدام باد! فدوى ـ حبیب الله هویدا در گزارش دیگرى باز سعى کرده ابن سعود را از اتهام تخریب قبور تبرئه کند. وى از قول ابن سعود چنین مى نویسد: «... خیلى اسباب حیرت است که مسلمانان عالم فقط براى تخریب چند قبر که قبل از ورود من به دست این بدوى هاى جاهل مهدوم شده، این همه اظهار غیرت و حمیّت و دردمندى نمودند و در مجامع و منابر و روزنامه ها مرا لعن و تکفیر کردند و عالم را بر من شوراندند و بدنام خواستند....» --------------------------------------------------------------------------------

صفحه2و 3 از کتاب تخریب بقیع به روایت اسناد (2) –

نویسنده : سیّدعلى قاضى عسکر

کتابخانه دیجیتالى تبیان